پیامبر اکرم ص به امام علی ع میفرماید

يا عَلىُّ اَلعَقلَ مَا اكتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ وَطُلِبَ بِهِ رِضَى الرَّحمنِ؛

يا على عقل چيزى است كه با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان به دست مى آيد.

كنزالعمال، ج13، ص151، ح36472

و امام علی ع میفرماید

لَيسَ العاقِلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ وَلكِنَّ العاقِلَ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشَّرَّينِ؛

عاقل آن نيست كه خير را از شر تشخيص دهد، بلكه عاقل كسى است كه ميان دو شر، آن را كه ضررش كمتر است بشناسد.

نهج البلاغه، خطبه 91

و امام صادق ع در تبیین و چگونگی عقل میفرماید

دِعامَةُ الاِْنْسانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ وَ هُوَ دَليلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتاحُ اَمْرِهِ فَاِذا كانَ تَاْييدُ عَقْلِهِ مِنَ النّورِ كانَ عالِما حافِظا ذاكِرا فَطِنا فَهِما فَعَلِمَ بِذلِكَ كَيْفَ وَ لِمَ وَ حَيْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ فَاِذا عَرَفَ ذلِكَ عَرَفَ مَجْراهُ وَ مَوصولَهُ وَ مَفْصولَهُ وَ اَخْلَصَُّهُ مِنْ تَاْييدِ العَقْلِ؛

 ستون انسانيت، عقل است و از عقل، زيركى، فهم، حفظ و دانش بر مى‏خيزد. با عقل، انسان به كمال مى‏رسد. عقل، راهنماى انسان، بينا كننده و كليد كارهاى اوست. هر گاه عقل با نور يارى شود، دانا، حافظ، تيزهوش و فهيم مى‏شود و بدين وسيله (پاسخ) چگونه، چرا و كجا را مى‏فهمد و خيرخواه و دغلكار را مى‏شناسد و هرگاه اين را دانست، مسير حركت 49 و خويش و بيگانه را مى‏شناسد و در توحيد و طاعت خداوند اخلاص مى‏ورزد و چون چنين كرد، آنچه از دست رفته جبران مى‏كند و بر آنچه در آينده مى‏آيد چنان وارد مى‏شود كه مى‏داند در كجاى آن است و براى چه منظورى در آنجاست. از كجا آمده و به كجا مى‏رود. و اين همه از پرتو تأييد عقل است.

كافى، ج 1، ص 25، ح 23

و باز هم پیامبر وحدت و رحمت در توصیف انسان عاقل میفرماید

صِفَةُ الْعاقِلِ اَنْ يَحْلُمَ عَمَّنْ جَهِلَ عَلَيْهِ وَ يَتَجاوَزَ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يَتَواضَعَ لِمَنْ هُوَ دونَهُ وَ يُسابِقَ مَنْ فَوْقَهُ فى طَلَبِ البِرِّ وَ اِذا اَرادَ اَنْ يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ فَاِنْ كانَ خَيْرا تَكَلَّمَ فَغَنِمَ وَ اِنْ كانَ شَرًّا سَكَتَ فَسَلِمَ وَ اِذا عَرَضَتْ لَهُ فِتْنَةٌ اِسْتَعْصَمَ بِاللّه‏ِ وَ اَمْسَكَ يَدَهُ وَ لِسانَهُ وَ اِذا

رَأى فَضيلَةً اِنْتَهَزَ بِها، لا يُفارِقُهُ الْحَياءُ وَ لا يَبْدو مِنْهُ الْحِرْصُ فَتِلْكَ عَشْرُ خِصالٍ يُعْرَفُ بِها الْعاقِلُ؛

ويژگى عاقل، آن است كه در برابر نادان بردبارى كند، از آن كس كه به او ظلم كرده بگذرد، نسبت به زيردستان متواضع باشد، با بالادستان در خوبى‏ها رقابت كند، هرگاه خواست سخن بگويد، بينديشد، اگر خوب بود بگويد و بهره ببرد و اگر بد بود، سكوت كند و سالم بماند، اگر بلا و امتحانى برايش پيش آمد به خدا پناه ببرد و دست و زبان خود را نگه دارد، اگر فضيلتى ديد، به سرعت از آن بهره گيرد، حيا از او جدا نگردد و حرص از او سر نزند، اينها خصلت‏هاى دهگانه‏اى است كه عاقل با آنها شناخته مى‏شود.

تحف العقول، ص 28

و هم ایشان در کلام گهربار دیگری سر و دلیل خاموشی چراغ عقل را چنین بیان میفرمایند

اَلطّابَعُ مُعَلَّقٌ بِقائِمَةِ الْعَرْشِ، فَاِذَا انْتُهِكَتِ الْحُرْمَةُ وَ عُمِلَ بِالْمَعاصى وَ اجْتُرئَ عَلَى اللّه‏ِ بَعَثَ اللّه‏ُ الطّابَعَ فَيَطْبَعُ اللّه‏ُ عَلى قَلْبِهِ فَلا يَعْقِلُ بَعْدَ ذلِكَ شَيْئا؛

 مُهر وقفلی بر پايه عرش آويزان است. هنگامى كه حريم‏ها شكسته شود و گناه  فراوان شود و بى‏پروايى نسبت به خداوند انجام گيرد، خداوند مُهر را مى‏فرستد و بر قلب تبهكار مى‏زند و از آن پس، ديگر عقل او چيزى درك نمى‏كند.

كنزالعمّال، ح 10213

 

مولانا جلال الدین در جائی به سه دسته از آدمیان اشاره میکند

آدم عاقل تمام و آدم نیمه عاقل و آدم شقی و سفیه و بعد در تبیین هر کدام به تفصیل در دفتر چهارم مثنوی با ذکر مثال های زیبا می کوشد

 

قصه‌ی آن آبگیرست ای عنود 

که درو سه ماهی اشگرف بود 

در کلیله خوانده باشی لیک آن 

قشر قصه باشد و این مغز جان 

چند صیادی سوی آن آبگیر 

برگذشتند و بدیدند آن ضمیر 

پس شتابیدند تا دام آورند 

ماهیان واقف شدند و هوشمند 

آنک عاقل بود عزم راه کرد 

عزم راه مشکل ناخواه کرد 

گفت با اینها ندارم مشورت 

که یقین سستم کنند از مقدرت

 

و در جائی میگوید

 

عاقل آن باشد که او با مشعله‌ست

   او دلیل و پیشوای قافله‌ست 

پیرو نور خودست آن پیش‌رو       

  تابع خویشست آن بی‌خویش‌رو

 

 اشاره دارد که عقل آدمی در درون خود اوست و آنانیکه در بیرون عقلی منفصل دارند آدم ناتمام و نیم بند و نصف عقل اند

فارغ از اینکه دیگران به او تلقین عقل کنند او خود در اعماق وجود خویش برای فهم حقیقت همتی دارد

و آنانیکه امروزه عقل خود را به رسانه های جمعی داده اند <این رسانه است که برای او نیاز جوئی میکند و این رسانه است که برای او هویت سازی میکند و این رسانه است که برای ما دوستانی و یا دشمنانی میسازد

و وارد جنگی مینماید و یا وادار به صلح و تسلیم مان میکند

از این روی نمیتوان به هر دعوتی لبیک گفت و به هر میهمانی شتافت

چه بسا در این عصری که بسی آدمیان لباس جن پوشیده اند و بسیاری از شیاطین لباس آدم بر تن کرده اند نمیتوان به راحتی و بدون تحلیل

عقلی به سوی گوساله های سامری شتافت

 

چون بسی ابلیس آدم‌روی هست 

پس بهر دستی نشاید داد دست 

زانک صیاد آورد بانگ صفیر 

تا فریبد مرغ را آن مرغ‌گیر 

بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش 

از هوا آید بیاید دام و نیش 

حرف درویشان بدزدد مرد دون 

تا بخواند بر سلیمی زان فسون

 

یک علامت کوچک در تشخیص داعیان راستین از لاف زنان این است که مولانا می فرماید

 

کار مردان روشنی و گرمیست 

کار دونان حیله و بی‌شرمیست 

شیر پشمین از برای کد کنند

  بومسیلم را لقب احمد کنند 

بومسیلم را لقب کذاب ماند 

مر محمد را اولوا الالباب ماند

 

در این ایام تاریک که فقر و فساد و بی عدالتی بیداد میکند اولین سوال این است که اولویت امروز ما چیست؟

درد ما چیست؟

راه درمان کدام است؟

بعضی میگویند که آنها×وهابی ها×شروع کرده اند و  ما باید پاسخ دهیم 

میگوئیم که در این فتنه ها باید از الگو های مذهبی استفاده کنیم

ببینیم آنها چه کرده اند و چه گفته اند ؟

در روايت آمده است که: رو در روي امام علي عَلَيهِ السَلام مي‌ايستادند و او را لعن مي‌کردند، اما امام رو برمي‌گرداند و مي‌فرمود: حتماً يک علي ديگري را مي‌گويند. 

اين حرف، حرفِ عقل است.

 شخص ديگري به امام سجاد عَلَيهِ السَلام رسيد و جسارت بزرگي به حضرت ايشان کرد که اصلاً آن جسارت گفتني نيست. امام جلو رفتند و فرمودند: آقا جان! اين مطلبي که نسبت به محاسن من فرموديد اگر در روز قيامت محاسنم را بسوزانند بدتر از آني خواهد بود که تو فرموده‌اي. اما اگر نسوزانند، اين گونه که شما فرموديد نخواهد بود. طرف مقابل با شنيدن اين حرف امام، خيلي خجالت کشيد و سرش را پايين انداخت.

 اين را مي‌گويند: عقل.

 در اين مورد تحقيقي در روايات داشته باشيد تا ببينيد ائمه عَلَيهمِ السَلام چه سفارشاتي به ما کرده اند.

وحدت شیعه و سنی؛ پاشنه آشیل استکبار

تسنن محمدی و تشیع علوی در انتهای مسیر رسیدن به کمال دین اسلام به هم می رسند و چون در چهره هم نیکو می نگرند هر کدام خود را در دیگری می بینند.

یکی از مهم ترین دلایل ماندگاری و گسترش اسلام وجود دو مذهب تشیع و تسنن در نظام ساختاری مکتب اسلام بود.

دیر زمانی است که حکمای بزرگ جهان بشریت درباره ی امت واحد و وحدت عالم انسانی، مدینه فاضله، حکومت ایده آل یا حکومت واحد جهانی آرزوها کرده و طرح ها داده اند.

شاید بیش از چهل هزار سال از تاریخ پیدایش این ایده مقدس می گذرد و از چهار هزار سال قبل، فلاسفه و حکیمان زیادی در نقاط مختلف جهان برای ایجاد چنین وحدتی اقدام عملی نموده و به پا خاسته اند. هر یک از حکما و فیلسوفان برای رسیدن به این هدف مقدس و عالی طرحی داده اند، اما نقشه ی انبیای الهی واحد است.

پیامبران در طول دوازده هزار سال تاریخ مدون دینی، بیش از یک طرح پیشنهاد نکرده اند و آن طرح وحدت جهانی بر اساس اصول قولوا لا إلهٌ إلاّ الله تفلحو، إلَهُکُم إلهٌ واحد و قل هو الله أحد است.

پیامبران متفقاً گفته اند: اگر می خواهید جامعه ای پر سعادت ایجاد کنید، یکتاپرست باشید.

مسلمانان واقعی که در عشق نسبت به خدای محمد(ص) و خود آن حضرت، وحدت نظر دارند؛ به معنای آن است که یکدیگر را نیز دوست دارند. زمانی که در ایمان آوردن به الله و پیامبرش هم صدا و هم عقیده هستند، همگی برادر محسوب می شوند و قرآن چه زیبا فرموده است که: (إنّما المؤمنون إخوة)([1])؛ اهل ایمان با یکدیگر برادر هستند.

ممنان معدود لیک ایمان یکی 

جسمشان معدود لیکن جان یکی 

غیرفهم و جان که در گاو و خرست

  آدمی را عقل و جانی دیگرست 

باز غیرجان و عقل آدمی 

هست جانی در ولی آن دمی 

جان حیوانی ندارد اتحاد

  تو مجو این اتحاد از روح باد 

گر خورد این نان نگردد سیر آن 

ور کشد بار این نگردد او گران 

بلک این شادی کند از مرگ او 

از حسد میرد چو بیند برگ او 

جان گرگان و سگان هر یک جداست 

متحد جانهای شیران خداست 

جمع گفتم جانهاشان من به اسم 

کان یکی جان صد بود نسبت به جسم

هم‌چو آن یک نور خورشید سما 

صد بود نسبت بصحن خانه‌ها 

لیک یک باشد همه انوارشان

  چونک برگیری تو دیوار از میان 

چون نماند خانه‌ها را قاعده 

ممنان مانند نفس واحده 

 

به جرأت می توان گفت که عامل اصلی شکست و بدبختی مسلمانان تفرقه و دشمنی و نفرت است.

یکی از مهم ترین دلایل ماندگاری و گسترش اسلام وجود دو مذهب تشیع و تسنن در نظام ساختاری دین اسلام است؛ همان گونه که وجود احزاب سیاسی درون یک نظام سیاسی سبب رشد و تداوم نظام و شکوفایی استعدادهای نهفته آن می شود، وجود مذاهب گوناگون درون یک دین نیز سبب گسترش و ماندگاری آن دین می گردد. منطق علمای سنی پیرو تسنن محمدی، نه تسنن اموی نیز از منطق علمی و انصاف اسلامی علمای بزرگی الهام می گیرد که هرچند از طرف خلفای اموی به عنوان رییس مذاهب رسمی اهل سنت معین شدند، اما همواره به شاگردی امام جعفر صادق(ع) معترف بوده و خود را مجتهد و محققی ساده معرفی می کردند که نظراتشان برای هیچ کس قابل تقلید نبوده و چیزی فراتر از یک نظریه فقهی نمی تواند باشد. منصور دوانیقی، خلیفه عباسی از مالک، رییس مذهب مالکی می خواهد که کتاب فقهش را کتاب رسمی کرده و پیروی از آن را به همه ی ملل اسلامی اعلام کند، اما مالک می گوید: مردم را در آنچه برای خویش انتخاب می کنند، آزاد بگذار. شافعی و ابوحنیفه هم هر دو اعتراف می کنند آنچه را که فتوا داده اند تنها در حکم یک نظریه است و هرگز راضی نیستند که کسی بدون تحقیق و بررسی و تعقل، نظراتشان را پذیرفته و از آنان تقلید کند.

ارادت و اخلاص رؤسای مذاهب اهل سنت نسبت به خاندان پیغمبر، به ویژه حضرت امیر(ع) و امام جعفر صادق(ع) به اندازه ای است که برای ما شیعیان شگفت انگیز و باور نکردنی است.

شافعی در جایی می گوید: و مات الشافعی و لیس أدری؛ علیٌّ ربّه أم ربّه الله؛ شافعی از دنیا رفت در حالی که نفهمید که علی(ع) خدای اوست یا الله خدای اوست.

در زمان معاصر نیز شیخ شلتوت، مفتی اعظم اهل تسنن و رییس دانشگاه بزرگ الأزهر این گونه فتوا داد: عموم مسلمانان می توانند از نظر شرعی به فقه جعفری عمل کرده، یا از یکی از مذاهب اربعه فقه تسنن (حنبلی، مالکی، حنفی، شافعی) به فقه جعفری عدول نمایند

امام خمینی (ره) بنیان گذار انقلاب اسلامی ایران شرکت در نماز جماعت اهل تسنّن و اقتدا به آنان را جایز دانسته و بارها تأکید فرموده است: هرکس بین شیعه و سنی تفرقه بیندازد، نه شیعه است، نه سنی.

و در جای دیگر چنین می فرماید: تفرقه از شیطان و وحدت کلمه از رحمان است.

جای ذره ای شک و تردید نیست که تنها راه رسیدن به وحدت و یگانگیِ پایدار میان این دو برادرِ دشمن شده، در برابر این دشمن های برادر شده، حرکت از متن مذهب محمدی و علوی خویش و تکیه بر کتاب قرآن است.

سؤال مهمی که بسیار تأمل برانگیز است، این که: حاصل قرن ها اختلاف، تفرقه و دشمنی میان شیعه و سنی چه بوده است؟!  

 

آیا حاصل این اختلافات جز رشد علمی، صنعتی و اقتصادی  دشمنان اسلام بوده است؟!

آیا دامن زدن به این اختلافات و تفرقه ها سبب گسترش اسلام شده است؟!

سؤال مهم دیگر این است که از کدام بخش آیه ی شریفه: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبلِ الله جمیعاً وَلاَ تفرقو)([2]) شیعه کشی و سنی کشی استنباط می شود؟!

آن دسته از برادران اهل تسنن که تشیع را متهم به خروج از دین اسلام می کنند، بدانند که شرط اسلام برای مسلمان شدن، بر زبان جاری ساختن دو جمله ی أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أنَّ محمداً رسول الله است، پس دیگر چه جای تفرقه و اختلاف است

هیچ کس از هر فرقه و مذهبی که باشد، حق ندارد هیچ مسلمانی را که شهادتین بر زبان آورده است، تکفیر کند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی که به فرمان امام خمینی (ره) هفته ای با عنوان هفته وحدت نام گذاری شد و نشان از اهتمام ویژه ی ایشان به حفظ وحدت امت اسلام داشت؛ دشمنان اسلام از یک سو تلاش کردند تا تشیع از افکار اهل سنت و اهل سنت از افکار تشیع بی اطلاع باشد و از سوی دیگر، همواره پیروان این دو مذهب را دشمن یکدیگر معرفی کنند. تشیع و تسنن مشترکات اساسی بسیاری دارند که مهم ترین آن ها رسالت پیامبر(ص)، قرآن، خانه کعبه و محبت اهل بیت است

به جرأت می توان گفت: عامل اصلی شکست و بدبختی مسلمانان تفرقه و دشمنی و نفرت است.

خداوند در قرآن خطاب به مسلمانان می فرماید: (کُنتُم خُیْرَ أمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُروُنُ بِالْمَعْروفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ...)([3])؛ شما بهترین امّتی هستید که برای مردم پایدار شده اید، به کار پسندیده فرمان می دهید، و از کار ناپسند باز می دارید، و به خدا ایمان دارید....

 

آیا می توان با اختلاف و دشمنی سایر مردم جهان را به شایسته ها دعوت کرد؟!

وحدت مسلمانان از مهم ترین عوامل و پیش نیازهای جاری شدن عدالت در جوامع اسلامی و رشد و شکوفایی علمی، اقتصادی، صنعتی و فرهنگی است. بدون تردید، هیچ جامعه ای را در طول تاریخ نمی توانی یافت که با تفرقه و اختلاف به اصلاح امور سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و علمی پرداخته باشد. کوتاه سخن آن که اختلاف، تفرقه و دشمنی همواره و در طول تاریخ، عامل افول و سقوط تمدن ها و ملت ها بوده است؛

پس باید به سوی وحدت و برادری گام برداشت.

و ای مسلمان بیدار شو که  صیادان دامی برای شما گسترده اند

ثمره دین داری زندگی معنوی و احیا عقل و پاسبانی اخلاق است

پس ای عزیز بیا و در این مسیر عمر عزیزت را صرف نما

 

اَللّهُمَّ ارْزُقنى عَقْلاً كامِلاً وَ عَزْما ثاقِبا وَ لُبّا راجِحا وَ قَلْبا زَكيّا وَ عِلْما كَثيرا وَ اَدَبا بارِعا وَاجْعَلْ ذلِكَ كُلَّهُ لى وَلا تَجْعَلْهُ عَلَىَّ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ؛

خدايا مرا عقلى كامل ، تصميمى نافذ، خردى برتر، دلى پاك، دانشى فراوان و ادبى والا روزى كن و تمام اينها را به سود من قرار ده نه به زيانم،اى مهربان‏ترين مهربانان.

پی نوشت:

 

[1]. الحجرات (49) : 10.

[2]. آل عمران (3) : 103.

[3]. آل عمران (3) : 110.